بسم رب المهدی...
بین دو راهی موندم...اونم چه دو راهیی...
مشهد یا جنوب؟!!!بعد از نماز عشا که گریه کردم واس جنوب گفتم...
افوض امری الی الله...ان الله بصیر بالعباد(43 مومن)شب ساعت 11 عمو زنگ زد...میخوایم بریم مشهد میای باهامون؟!
نمی دانم امشب چرا اینقدر هوا آفتابی استحنانه گفت من بودم جنوبو انتخاب میکردم
امام رضا رو در طول سال میشه رفت اما شهدا فقط همین یه مدت کوتاه...!
(من معتقدم امام رضا رفتنی نیست! واس همین موندم...شاید شهدا با ما قهر کردند(با من))برای آنها که این عکسها را ندیدند:روایت عشق 1(دوکوهه السلام ای خانه ی عشق)روایت عشق 2(فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس الطوی)روایت عشق 3(بوی چادر خاکی مادرمان می آید) ------
پ.ن
حوصله وبلاگ نویسی و وبلاگ خونی! ندارم...دوستان ببخشید!
ایشالا بعدا که حوصله اومد جبران میکنم
عکس اولی مال خودمه ها به علاوه عکس های جنوب!
و من الله التوفیق
شهید گمنام!