بسم الله النورالحمد لله الذی اعطی کل شی خلقه ثم هدیالسلام علیک یا بقیه الله...سلام...
دیروز عصر چقد دلم هوای جنوب کرده بود....خداحافظ رفیق دبدم...
چقد این تیکه ی مکالمه ی بین مسلم و مرتضی رو دوست دارم.........
-چی میخوای مسلمم؟--دل تنگ رفتنم..-مسلم دلشو تو دست حسین گذاشتو رفت کوفه...دیگه دلی نداشت که تو غربت کوفه بگیره یا تنگ بشه...اگه مسلمی چرا تسلیم نیستی؟اگر دل دادی چرا بی دل نیستی...--دلم گرفته مرتضی...این همه چراغ توی این شهر،هیچ کدوم چشمامو روشن نمیکنه...این همه چشم توی این شهر،مرتضی،هیچ کدوم دلمو گرم نمیکنه...مرتضی اینجا همه میدون که زنده بمونن،هیچ کس نمیدوه که زندگی کنه...این شهر همش شده زمین...دیگه آسمونی نداره این شهر...من دلم آسمون میخواد مرتضی...آسمون-وقتی دلت آسمون داشته باشه...چه تو چاه کنعان باشی،چه تو زندان هارون...آسمون آبی بالا سرته...--آخه از کجا این آسمونو پیدا کنم مرتضی؟!-فقط چشماتو باز کن تا آسمون چشمای صاحبتو بالای سرت ببینی........چشماتو رو خودت ببند مسلم...ببند....چقد قشنگه این فیلم...............
عکسای فکه..................
راستی...عکسا بزرگن ها(تو یه پیج جدید باز کنید بزرگ میشن!)
ابشرکم بالمهدی
یا علی ع