سلام خواهر من!
خوبي؟
به وبلاگم حتما سر بزن و نظر بده!
ممنونم
التماس دعا
راستي فونتت هم خيلي ريزه
يا علي
امواج خيس علقمه امواج رود بودآن روز رود شاهد کشف و شهود بود
آن روز سرخ علقمه محراب کوفه شددر دست ابن ملجم ميدان عمود بود
شکر خدا که راه تماشا گرفت خونآخر هنوز صورت مادر کبود بود
اين قصه آب ميخورد از چشم شور ماهنسبت به ماه طايفه از بس حسود بود
..التماس دعا
تو به آرامي آغاز به مردن ميکني
اگر براي مطمئن در نامطمئن خطر نکني،اگر وراي رؤياها نروي،اگر به خودت اجازه ندهي که حداقل يک بار در تمام زندگياتوراي مصلحتانديشي بروي ...
امروز زندگي را آغاز کن!امروز مخاطره کن!
امروز کاري کن!نگذار که به آرامي بميري!شادي را فراموش نکن!
سلام!
اول...
دعام كن اين روزا...
بانو ام اينجاس! ميگه دعام كن....